Saturday, January 19, 2008

گوسفند نذري

ديشب ميان كوچه پس كوچه‌هاي تهران يخ زده، يكجا چادري زده بودند. درونش چه بود نمي‌دانم، تنها صداي نوحه گوشخراشي از آن بيرون مي‌زد. گوسفندي را جلوي چادر آب مي‌دادند. يك نفر نشسته بود، دست انداخته بود دور گردن گوسفند و دو نفر ديگر هم داشتند از آن‌ها عكس مي‌گرفتند. عكسي از قاتل و مقتول؛ گوسفند بيچاره كه ديشب با او عكس يادگاري گرفته‌اند، امروز در بشقاب‌هاي مفتخواري ظهر عاشورا قيمه قيمه شده است.همسايه روبه‌رويي نذري مي‌دهد. عاشقان چيزهاي مجاني صف كشيده‌اند با ظرف‌هاي گشادي كه شكم‌هاي پرنشدني‌شان را نمايندگي مي‌كند. همسايه روبه‌رويي، فرمانده سابق، پيرو مكتب آقا ابي عبدالله حسين، سرور شهيدان و سالار فلان و بهمان، سالي يك بار باج مي‌دهد به تنبل‌ها كه روزانه «من بزرگ محله‌ام» را نشخوار كند. گوسفندي به گوسفندان ديگر گوسفند مي‌دهد تا بخورند و شكر شكم‌بارگي كنند.بوي تهوع‌آور نذري مي‌آيد. من هم با همه دبدبه و كبكبه‌ام بايد از آن گوسفند بيچاره كه روزي بي‌خبر از هر جا مي‌چريد بخورم؟ گوسفندي كه راهي جز چريدن و خورده شدن نداشت. گوسفند مجبور، گوسفند بي‌اراده اسير. ا ِي! دلخوش غوطه مي‌خورم در علف‌زار قصاب، تا فربهي بيخبري من نذر كدام گوسفند را ادا كند؟

(عكس از http://www.bepepa.de)

No comments: