درونگردی
آینده، سست گام بر میدارد و این سستی زاینده تناقضی است که وقتی هر روز اینقدر طولانی است، پس چرا گذشته، همه گذشته، در یک نگاه میگنجد؟
گویی بزرگ شدهام؛ نمیدانم از آن آریوی شاد و خندان – نه از آنهایی که تنها دیگران را شاد میکرد، بلکه از درون نیز آرام و خوشحال بود – کجا رفته؟ محیط آشفته است؛ اوضاع اجتماعی طاقتفرسا، آینده مبهم، تنهایی و ناتوانی من در پی بردن به دلایل آنها سبب شده که در دامنه آتشفشان اندیشههای آشوبزدهام حیران بمانم. اگر فریاد عریان و بیپروای آزادی پژواک نمیداشت، تا کنون از ترس مرده بودم. خوشا که این عریانی از چشم ماموران نهی از منکر پنهان است.
2 comments:
:)) ایهام باحالی بود!
نمیدونم تا کی میشه امیدوار موند؟ و راستش به چی میشه امید بست؟
Post a Comment