Saturday, July 21, 2007

امنیت اجتماعی ؟

طرح غیر انسانی توهین و تحقیر جوانان تحت نام امنیت اجتماعی از ابتدای مرداد با شدت بیشتر اجرا خواهد شد. تصمیم داریم بکمک دوستان و خوانندگان این وبلاگ، راههای مسالمت آمیزی برای مقاومت در مقابل این طرح را به بحث بگذاریم. هرکدام از خوانندگان که مطلبی در این باب را در بخش نظرات مطرح نمایند، در اولین فرصت، به این نوشته اضافه خواهد شد و در دسترس قرار خواهد گرفت. تذکرات با انتقادات و درکل نقطه نظرات خوانندگان نیز بی شک ، برایمان فوق العاده ازشمند است...

راه‌هاي مبارزه با (به اصطلاح) پليس امنيت اجتماعي (؟!):

اگر خواستند دستگيرتان كنند، سرتان را نيندازيد پايين و سوار شويد. نيروهاي پليس دستور دارند كه حتي‌الامكان از جلب توجه و سر و صدا بپرهيزند. بنابراين، بهتر است، اگر به سراغ شما آمدند، سر و صدا كنيد و تا مي‌توانيد توجه ديگران را جلب كنيد.

اگر ديديد كسي را مي‌خواهند دستگير كنند، يا حتي در حال حرف زدن با او هستند، بي‌تفاوت رد نشويد؛ سعي كنيد كنار او بايستيد و ديگران را هم متوجه قضيه كنيد.

اگر بهمراه دوستانتان مورد "گیر" پلیس قرار گرفتید، همه باهم جلو رفته و اجازه ندهید تعدادی را دستگیر کنند. هزینه دستگیری را با تصمیم بر تنها نگذاشتن دوستانتان بالا ببرید

اگر نور انسانیتی در چهره مامور نیروی انتظامی دیدید، سعی کنید با او صحبت کنید، وجه غیر انسانی اعمالش را با حفظ احترام گوشزد کنید و اینکه او همسر یا برادر یا پدر است ...

راه‌هاي ديگر را پيشنهاد دهيد و به ديگران هم بگوييد تا راه‌هاي ديگر مقابله با (به اصطلاح) پليس امنيت اجتماعي (؟!) را كه به ذهنشان مي‌رسد، به اين موارد كنند.

از خوانندگان : محمدرضا:
سلام.موافقم طرح جالبیه.این نکته روهم اضافه کن که حق گرفتن گوشی موبایل یا وارد شدن به خودروشخصی روندارن.چون حوزه شخصیه.واونایی که موبایلشونو می دن یااجازه میدن وارد خودروشون بشن اشتباه می کنن.مامورا برای این کاراحتیاج به حکم دارن

3 comments:

sooratgar said...

خيلي فكر جالبي كردي. به نظرم هر كس تجربه هاي شخصيش رو هم بنويسه كلي كمك مي كنه

Anonymous said...

آقا ديشب من داشتم از سر كار برميگشتم تو يكي از ميدون هاي تهران ديدم دارن يه دختره رو با خاهرش+ مادرش ميگيرن. مانتوش سبز روشن بود و يه كمي هم كوتاه و موهاشم مش استخوني كرده و خلاصه رژ و آرايش هم داشت ولي خيلي جوون بود. من به خودم جرات دادم و براي اولين بار رفتم جلو و شروع كردم با اون رييس اصليشون حرف زدن كه حالا اگه ميشه اين بار رو كوتاه بياين و همين جا كه بهش تذكر دادين بسه و خلاصه داشتم دستمال ابريشمي رو از جبيم در مياوردم و د بمال چه مالوندني و كم كم داشت اوضاع خوب ميشد. مكالمه ادامه داشت اونم منو نصيحت ميكرد كه از اين ارازل و اوباش زياد ه و ميان بيرون شما جوونها رو بدبخت ميكنن ولي كم كم ديديم كه داره بهتر ميشه راستش انقد خواهش تمنا كردم و گير داده بودم كه شبه و اگه الان انيا نرن خونه ....شما كه پدر هستين و .... خلاصه هر چي تونستم ماليدم اونجاشو و آوردش پايين. و كم كم نور اميد كه الان ولش ميكنه. يه هو يه خانوم پير با دل پر از راه نرسيده از دو سه متر فاصله شروع كرد بد و بيراه ناموسي به پليسا و با خودم گفتم كاش اين ميدونست حريان چيه و خلاصه پليسه يهو عصباني شد و منو هل داد كه برو گم شو ببين از كيا داري طرفداري ميكني. يكي ديگه شون هم پريد پايين دست منو گرفت كه : نكنه اين دوست دخترته كه داري خواهش ميكين ولش كنيم و ديدم كه اگه ادامه بدم به جرم BF_GF امكان داره كه همون جا عقدمون كنم و خلاصه دست از پا درازتر ديگه مجبور شدم ول كنم. نميدونم شايد اگه باهاشون صحبت كنيم مودبانه نتيجه بهتري بده. البته من واقعا هم ترسيده بودم و دليلي مودب بودنم ترسم بود.

Anonymous said...

سلام.موافقم طرح جالبیه.این نکته روهم اضافه کن که حق گرفتن گوشی موبایل یا وارد شدن به خودروشخصی روندارن.چون حوزه شخصیه.واونایی که موبایلشونو می دن یااجازه میدن وارد خودروشون بشن اشتباه می کنن.مامورا برای این کاراحتیاج به حکم دارن